توضیحات شهردار مشهد درباره پروژه مشترک آستان قدس رضوی و مدیریت شهری (۱۴ آبان ۱۴۰۳) بهره‌برداری از فاز اول پروژه اتصال بولوار امام‌خمینی (ره) به بولوار نماز مشهد در دهه فجر ۱۴۰۳ شهروندخبرنگار | درخواست ایجاد ایستگاه‌های دوچرخه اشتراکی در بولوار هدایت مشهد + پاسخ برپایی بازار سیار صنایع دستی بانوان کارآفرین در مشهد (۱۴ آبان ۱۴۰۳) بهره‌برداری از هفت طرح عمرانی در محدوده حرم مطهر رضوی در آینده‌ای نزدیک خدمات‌رسانی فرودگاه مشهد به حدود ۵ میلیون زائر رضوی در نیمه‌ نخست سال ۱۴۰۳ هوای کلانشهر مشهد برای دومین روز پیاپی «آلوده» است (۱۴ آبان ۱۴۰۳) درباره کوچه «مسجد رانندگان» در خیابان امام‌رضا(ع) مشهد | حکایت «رانندگان» و کوچه‌ای پشت چهنو اجرای ۶۱۷ پروژه طی سه سال در منطقه پنج شهرداری مشهد شهردار مشهد: برای تمام حوزه‌های کلان مشهد پروژه داریم اختصاص زمین صدهکتاری برای زندان جدید مشهد | شهردار مشهد از انتقال زندان به خارج شهر خبر داد هشدار زرد مدیریت بحران استان خراسان رضوی | بارش های رگباری و کاهش محسوس دما تا آخر هفته توسعه گردشگری پایدار مشهد با ثبت میراث ناملموس فرهنگی تعریف ۴۵ پروژه محوری برای سال پایانی شورای ششم مشهد جزئیات اجرای طرح پیشخان زیارت | امکان جلوه‌نمایی رضوی در ۲ هزار نقطه مشهد آماده‌سازی خیابان امام رضا(ع) برای راهپیمایی ۱۳ آبان در مشهد سرویس دهی رایگان ناوگان اتوبوسرانی مشهد به دانش آموزان ویژه مراسم راهپیمایی (۱۳ آبان ۱۴۰۳) سرویس‌دهی رایگان متروی مشهد به راهپیمایان در ۱۳ آبان ۱۴۰۳ افزودن ۲ خط پروازی خارجی به پرواز‌های فرودگاه مشهد
سرخط خبرها

خداحافظی با دشواری‌های شیفت شب |پاکبان‌ها از آرامش خود و خانواده هایشان پس از حذف شیفت شب می‌گویند

  • کد خبر: ۱۲۳۹۴۸
  • ۱۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۸:۳۰
خداحافظی با دشواری‌های شیفت شب |پاکبان‌ها از آرامش خود و خانواده هایشان پس از حذف شیفت شب می‌گویند
انتشار خبر تغییر ساعت کاری پاکبان‌های شب‌کار در مشهد، محمد اسدی را به دنیا بازنمی‌گرداند، اما می‌تواند در کاهش احتمال آسیب به همکاران او سهم داشته باشد.

فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ قصه محمد اسدی را یادتان هست؟ مرداد امسال باید اولین سالگرد ازدواجش را جشن می‌گرفت، اما آن اتفاق کذایی همه‌چیز را خراب کرد و از رؤیا‌های او یک ویرانه به‌جا گذاشت. قصه تلخ مرگ این پاکبان که منتشر شد، برای زندگی مشترکی که فقط چند روز تا تشکیل آن مانده بود، غصه خوردیم و متأسف شدیم برای راننده پرایدی که صرفا شمایل انسان را داشت. ساعت ۲:۳۰ بامداد با حداکثر سرعت وارد لاین بی‌آرتی شده بود، محمد را که لباس شب‌رنگ و تجهیزات ایمنی به همراه داشت زیر گرفته و پا به فرار گذاشته بود.

انتشار خبر تغییر ساعت کاری پاکبان‌های شب‌کار در مشهد، محمد را به دنیا بازنمی‌گرداند، اما می‌تواند در کاهش احتمال آسیب به همکاران او سهم داشته باشد. به بهانه این تصمیم خوب که پشتوانه چند ماه بررسی را به همراه دارد، با چند تن از پاکبان‌های شب‌کاری صحبت کردیم که در دوره آزمایشی این طرح شرکت کرده‌اند. آن‌ها از دشواری‌های پایان‌یافته کار در نوبت شب و دلیل آرامش این روزهایشان می‌گویند؛ آرامشی که تا کامل شدن یک گام دیگر فاصله دارد: اینکه مردم بیشتر خادمان فیروزه‌ای‌پوش شهر امام مهربانی‌ها را مراعات کنند.

بابایی که بداخلاق نیست

علی محمد خوب می‌داند تصورات دخترک پنج ساله اش درباره او چیزی است توی این مایه ها: یک بابای اخمو و کم حوصله که همه اش می‌خواهد بقیه را ساکت کند و بخوابد. از آن بابا‌ها که آدم را پارک نمی‌برند و حرف‌های تکراری می‌زنند: تلویزیون را خاموش کن، بدو بدو نکن، آیفون قطع باشد، چرا تلفن خانه زنگ خورد و...

علی محمد تمام ۱۴ سال خدمتش در لباس پاکبانی را شب کار بوده است؛ بااین حال گذشت سال‌های متمادی نیز نتوانسته است او را به خواب روز و کار شب عادت بدهد. به جیب پیراهنش اشاره می‌کند و بسته‌های قرص قلب و فشارخون که درست از چند ماه پیش، هم زمان با تغییر ساعت کاری اش بی استفاده مانده است. «از خرداد که ۴ صبح تا ۱۲ ظهر می‌روم سرکار، یک مقدار حقوقم کم شده، اما عوضش شب‌ها پیش زن و بچه ام هستم. ساعت ۱۲:۳۰ که می‌آیم خانه تا ساعت ۳ و ۴ عصر می‌خوابم بعد هم خانواده را‌ می‌برم بیرون دور می‌زنیم. قبلا از این خبر‌ها نبود.»

همچنان مایل است از بهبود حال روحی و جسمی اش پس از تغییر ساعت کاری برایمان بگوید؛ همین طور از تلاشش برای تغییر ذهنیت دخترک. «دیگر اعصابم خراب نیست. بچه ام آزاد است هرچه می‌خواهد شیطنت کند، مخصوصا شب ها. می‌دانم که حداکثر ساعت ۱۱ شب از خستگی خوابش می‌برد و من باز هم چند ساعتی وقت دارم برای استراحت.»

از خطرات شب کاری و اتفاقاتی که برای خود و همکارانش رخ داده است سریع می‌گذرد. مثلا آن شب که دو نفر زورگیر همکارش را خفت کرده و تمام چیز‌های با ارزش همراهش را گرفته بودند. علی محمد تا خودش را رساند، دیر شده بود و زورگیر‌ها با موتورسیکلت فرار کرده بودند. آسوده خاطر می‌گوید: الان تا حاشیه خیابان را جارو بزنیم، اذان صبح را‌ می‌گویند و رفت و آمد مردم به مسجد شروع می‌شود. بعد هم که هوا روشن می‌شود نوبت نظافت کوچه‌ها می‌رسد. لازم باشد این چندصدهزار تومان کاهش حقوق را با چند ساعت کار پاره وقت جبران می‌کنم. این روز‌ها حال من خیلی خوب است.

مثل آدم‌های عادی

نه وقت خواب و بیداری اش با بقیه یکی بود نه وقت خورد و خوراکش. ابوالفضل ۲۹ ساله سهمش از زندگی را در پنج سالی که گذشت در یک کلمه خلاصه می‌کند: تنهایی. «چاره‌ای نبود. برای اینکه شب بتوانم بیدار بمانم و کار کنم، باید روز‌ها هرطور بود خودم را‌ می‌خواباندم، توی خانه‌ای که همه بیدار بودند و پر از سروصدا بود. ناهار و شام‌هایی که همیشه تنها می‌خوردم یک طرف دیگر ماجرا بود. مشکلات گوارشی ام ارثیه این پنج سال شب کاری است.»

او رفت وروب بخش‌هایی از ناحیه ۲ در منطقه ۹ شهرداری مشهد را بر عهده دارد. موقعیتی که‌ می‌گوید می‌شود محدوده فکوری و هاشمیه. ابوالفضل برایمان از تنهایی‌های آزاردهنده اش که به ساعت‌های پاکبانی در نوبت شب هم کشیده شده بود، این طور تعریف می‌کند: توی تاریکی شب، خودت بودی و خودت، تک و تنها و کوچه‌ها و خیابانی که باید نظافت می‌شد. دو نگرانی همیشه همراهم بود. یکی تصادف‌های شبانه که برای همکاران پاکبانم توی مناطق دیگر اتفاق افتاده بود. در منطقه خودمان هم تصادف‌های زیادی داشتیم نه برای پاکبان ها، اما اثرش را روی روانت می‌گذاشت به هر حال. ممکن بود نفر بعدی من باشم.

او ادامه می‌دهد: نگرانی دومم طعمه شدن برای خفت گیری در آن تنهایی و تاریکی بود. شنیده بودم مواردی را که برای همکارانم پیش آمده و گوشی شان را دزد زده بود. برای وسیله زیرپایم هم دغدغه داشتم؛ موتوری که عصای دستم است و با آن، فاصله نیم ساعته خانه تا محل خدمتم را‌ می‌آمدم تا رأس ساعت ۱۲ شب سر پستم باشم. همه جا تعطیل و تاریک بود و جای مطمئنی نداشتم تا با خاطرجمعی پارک کنم.

دشواری‌های پاکبانی در شب برای ابوالفضل و همکارانش حکم «آنچه گذشت» را دارد. از خرداد امسال می‌گوید و روزی که تغییر ساعت کاری پاکبان‌های شب کار، از ساعت ۲۴ تا ۸ صبح به ۴ صبح تا ۱۲ ظهر اعلام شد. «الان همه راضی اند. بیایید از همکارانم بپرسید. شب‌ها پیش خانواده ام هستم. آن‌ها هم خوشحال اند. دیگر شده ام مثل آدم‌های عادی.»

خداحافظی با نگرانی‌های مداوم

نوبتش تمام شده و با همکار پاکبانش نشسته است به چای خوردن. جواد تا‌ می‌فهمد خبرنگار هستی، هول برش می‌دارد و‌ می‌پرسد: کاری کرده ایم ما آبجی؟
وقتی متوجه می‌شود تجربه هفت ساله اش در پاکبانی آن هم در نوبت شب برایمان مهم است، آسوده می‌شود. گویش مشهدی را با نهایت غلظت و شیرینی اش به کار می‌گیرد و‌ می‌گوید: همکار‌ها و ناظرهایت هرقدر هم خوب باشند، باز هم اصل کار در نوبت شب بد است. قبلا کوچه‌های محل خدمتم پر از آشغال بود. هرچه جارو می‌زدم، فایده نداشت. مردم مراعات نمی‌کردند و شب، هر ساعت که دلشان می‌خواست زباله‌ها را‌ می‌گذاشتند بیرون. تاریکی هم باعث می‌شد خوب نبینم. شب تا صبح، خودم بودم و جاروی دستم و کوچه‌های خالی. صبح که ناظر می‌آمد و از کارم ایراد می‌گرفت، خستگی به تنم می‌ماند و روحیه ام خراب می‌شد.

سرعت بالای خودرو‌ها و دید کمشان در شب، نگرانی دیگر جواد بود. به ویژه با خبر‌هایی که از تصادف و فوت همکارانش در دیگر مناطق شهر شنیده بود. «من خیلی نگران این نبودم که زورگیر‌ها سراغم بیایند. می‌دانستم وسایل من روستانشین و گوشی نوکیای مدل سال ۸۴ به درد کسی نمی‌خورد. نگرانی ام بابت ماشین‌هایی بود که یک دفعه می‌پیچیدند توی کوچه. یک ماشین که از پشت سرم می‌آمد به خودم می‌گفتم نکند حال راننده اش خوش نباشد، نکند الان بزند به من. چه کار می‌خواستم بکنم؟ به خانواده ام فکر می‌کردم و تعهدم به آن ها. گناهی ندارند که سایه سرشان کارگر است.»

جواد از گذشته کاری ناخوشایند به حال خوب این روزهایش گریز می‌زند و پر انرژی می‌گوید: از وقتی که ساعت کارم عوض شده است و روزکار شده ام با یک بار جارو زدن پستم می‌شود مثل دسته گل. مردم را‌ می‌بینیم که در کوچه و خیابان رفت و آمد می‌کنند و خداقوت می‌گویند. این‌ها سرزنده ام می‌کند. درست است که حقوقم یک مقدار کم شده، ولی در عوض، شب‌ها پیش زن و پسربچه‌های ۷ و ۱۰ ساله ام هستم. ماشین‌های عبوری من را‌ می‌بینند و من آن‌ها را. خدا را شکر. هر کس ناراضی است، ناشکر است.

زمستانی متفاوت در راه است

از ۹ سال آزگار شب کاری، خاطره شب‌های بلند زمستان را مرور می‌کند، با توصیف‌هایی که چاشنی «خیلی» را همراه دارد. «خیلی سرد بود. خیلی اذیت می‌شدم. زیر برف و باران، همه در خانه هایشان خواب بودند و من باید وظیفه ام را انجام می‌دادم. حق نوبت می‌گرفتم، اما ارزشش را نداشت. یعنی اگر انتخابی در کار بود، روزکاری را انتخاب می‌کردم.»

مسلم که ۴۲ سالگی را پر می‌کند به تعداد شب‌هایی که در محل خدمتش واقع در وکیل آباد ۶۸ حاضر شده است، حرف برای گفتن دارد؛ شب‌هایی که باید همسر و دو فرزندش را ترک می‌کرد و خودش را سر ساعت به محل خدمتش می‌رساند. «انگار همیشه از زن و بچه هایم دور بوده ام. صبح‌ها برمی گشتم خانه، اما بود و نبودم خیلی فرقی نمی‌کرد. اول باید کمبود خواب دیشب را پر می‌کردم، طوری که شب بعد هم سرحال سرکار حاضر باشم.»

خودش را غایب دورهمی‌های خانوادگی توصیف می‌کند؛ جمع‌هایی که حضور در آن، برای خوب بودن حال همه ما لازم است. «بخشی از این ۹ سال پاکبانی، ساعت کارم ۱۰ شب تا ۶ صبح بود و بخش دیگرش ۱۲ شب تا ۸ صبح. مهمانی‌های شب را‌ نمی‌رفتم. اگر هم می‌رفتم باید زود آنجا را ترک می‌کردم، خیلی وقت‌ها قبل از اینکه صاحب خانه، پذیرایی اش را کامل کند. همیشه این عجله‌ها و زودباش‌ها همراه من و خانواده ام بود.»

هرچند محدوده‌ای که مسلم نظافت می‌کند، گردشگری است و شب‌ها سوت و کور و بی رفت و آمد خودروها، با این حال در سال‌های شب کاری دغدغه حفظ سلامتی برایش وجود داشته است. «به ویژه در زمستان ها، خطر حمله سگ‌های ولگرد وجود داشت. وسیله دفاعی ام بیل و جارویم بود. گاهی که دور و برم می‌آمدند سر و صدا می‌کردم و فراری شان می‌دادم. خدا را شکر که اتفاقی نیفتاد.»
از خرداد به این سو که شروع ساعت کاری مسلم به ۴ صبح تغییر کرده است، فصل تازه‌ای در زندگی کاری اش به حساب می‌آید. شادی بودن کنار خانواده و زمستان پیش رو را که برایش متفاوت خواهد بود در یک جمله می‌گنجاند: روز کار کردن خیلی بهتر است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->